موجیم و وصل
ما، از خود بریدن است
ساحل بهانه
ای است، رفتن رسیدن است
تا شعله در
سریم، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک
ما، در خود چکیدن است
ما مرغ بی
پریم، از فوج دیگریم
پرواز بال
ما، در خون تپیدن است
پر می کشیم
و بال، بر پرده ی خیال
اعجاز ذوق
ما، در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم،
جز سایه ای ز خویش
آیین آینه،
خود را ندیدن است
گفتی مرا
بخوان، خواندیم و خامشی
پاسخ همین
تو را، تنها شنیدن است
بی درد و
بی غم است، چیدن رسیده را
خامیم و درد
ما، از کال چیدن است
قیصر امین
پور
Geen opmerkingen:
Een reactie posten